فرزندم رجب
اگر از دربند برگردی، روی هر دختری که دست بگذاری نه نمیگویم ننه
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
رفتم پرسیدم، قبول نکردند من جای تو بیایم دربند
دیگر چهکار کنم ننه؟
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
اگر از دربند برگردی، روی هر دختری که دست بگذاری نه نمیگویم ننه
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
رفتم پرسیدم، قبول نکردند من جای تو بیایم دربند
دیگر چهکار کنم ننه؟
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
یک چیزی میگویم، تا گفتم همراه من تند بدو؛
دوم خرداد
- بدو ننه... بدو
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
میگم جرمم چییه ننه؟
میگه مزاحمت نوامیس.
میگم ننه من خودم نوامیسم... حالتون خوبه؟
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
تو که بزرگترین دستاورد من بودی
از دستم درآوردهاند ننه
یاقیش کشک است
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
یادت است میگفتی بعضی موقعها باید دایورت کرد؟
کاش برای من را هم روی شمارهی خودت دایورت میکردی ننه.
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
فکر کنم عهدنامهی ترکمنچای را تجدید چاپ کردند دوباره ننه.
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
آخرش یک نامه از تو به دستم رسید
چه شعر قشنگی نوشتی
خودت گفتی یا یکی گفته تو نوشتی ننه؟
مرد باهاس که
از سختی نترسه
مرد باس لودگی کنه، زن و بچهش رو بخندونه
که یادشون بره فحشای سر شبی صابخونه رو
مرد
باس قر کمر بیاد دخترش یادش بره لباسهاش کهنهس
که یه عمره لباس نو به خودش ندیده
مرد باس با پسرش منچ بازی کنه، پسره بیخیال این شه که معلمشون دیگه سر
کلاس نمیاد
که لباس مشکیش رو از تنش درآره
مرد باهاس دلقک ننهش شه
اینقذه
شکلک درآره تا پیرزن رو بخندونه
که پیرزن هی نیگاه نکنه به عکس پسرش
که روبان مشکی بسته گذاشته جلو چشمش
مرد باس مرد باشه
اما باهاس به زن و بچه و ننهی پیرش دروغ
نگه
باهاس بخندونتشون
اما نباهاس به زن و بچه و ننهی پیرش
دروغ بگه
من به تو افتخار میکنم ننه
قربان تو؛ مادر رجب
من گرهی روسریم را سفت میکنم
نمیگذارم کنج سرد دربند، فراموش شوی ننه
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
طوفان درست کردهاند که روسری مرا با خودش ببرد
که من بدوم دنبالش تا تو را از یاد ببرم
نه ننه، من بیدی نیستم که به این بادها بلرزم
راحتت کنم؛ چاییدند
قربان تو؛ مادر رجب