۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

آگهی 23 ازدیبهشت 1389

فرزندم رجب


من گره‌ی روسری‌م را سفت می‌کنم

نمی‌گذارم کنج سرد دربند، فراموش شوی ننه


قربان تو؛ مادر رجب




فرزندم رجب


طوفان درست کرده‌اند که روسری مرا با خودش ببرد

که من بدوم دنبالش تا تو را از یاد ببرم

نه ننه، من بیدی نیستم که به این بادها بلرزم

راحتت کنم؛ چاییدند


قربان تو؛ مادر رجب


۱۱ نظر:

  1. قربون رجب و ننه رجب!!!
    ژیدات کردم بعد کلی دلتنگی!!!
    چاییدن
    اینو خوب اومدی!!

    پاسخحذف
  2. ما هم بیدی نیستیم که بااین طوفانها نه بادها بلرزیم ریشه مون کلی توی دلِ خاک ریشه دوانده..........

    پاسخحذف
  3. ننه جان این طوفان بوی رجب می‌دهد. یادشان رفته پالایشش کنند!
    کجای کاری ننه؟
    در این دوره زمانه تعطیلی 2روزه هم بوی رجب می‌دهد. اصلاً همه جا بوی رجب می‌دهد... وای چقدر بو!

    پاسخحذف
  4. آره مادر روسريت رو محكم بچسب كه دچار هارپ گرفتگي نشيم

    پاسخحذف
  5. ننه جون
    زدی به هدف!!! این سناریو دیگه خیلی قدیمی شده!! دیدی که کسی هم تحویلش نگرفت.

    پاسخحذف
  6. چاییدن؟!؟!
    دیگه چیکار باید بکنن؟!؟

    پاسخحذف
  7. می دونیم ننه آخه ما در مقابل بادهای قوی تر از اینش محکم تر استادین این که چیزی نیست

    پاسخحذف
  8. باد فقط گره روسریت را محکم میکند

    پاسخحذف
  9. ما همه گره روسری مان را سفت می کنیم و پشت در اوین می نشینیم
    تازه ما اینجا یک عالم سنجاق هم داریم اگر بخواهید

    پاسخحذف
  10. نه خواهر خودم را منظور داشتم. سووتفاوت نشود یک وقتهایی.

    پاسخحذف
  11. ننه این طوفان فقط رو سری تو رو نمیبره
    می خواد کلاه ما رو هم برداره
    ولی نمیزارم
    خیالت راحت باشه

    پاسخحذف