فرزندم رجب
تو آنروزها کبود شدی و یک مدتی دربند رفتی، گفتم رجب من خونش از خون دیگران سرختر نیست، گریه نکردم تا برگشتی
اعتماد ملی را بستند و باقی روزنامهها را هم، گفتم حالا درست میشود
اینهمه توی اینترنت و گودر و فیسبوک خبر بد خواندم گفتم خبر خوش هم از راه میرسد، بغض کردم و گریه نکردم
اما
مادر تو بودی آن موقع. پیشم بودی. دلداریام میدادی خب من پیرزن را ننه.
حالا نیستی. حالا ایراندخت هم بسته شد مادر
حالا بغض ندارم... حالا راستراستکی دارم گریه میکنم
نمیدانم آگهیهای تو را کجا چاپ کنم
نمیدانم کرایهخانه را از کجا بیاورم ننه. کاش بودی.
کاش بودی و من نبودم مادر.
قربان تو؛ مادر رجب
فرزندم رجب
تو نیستی
اما یک عالم رجب دیگر پیدا کردهام
یک عالم دختر و پسر
یک عالم خواهر و برادر پیدا کردی ننه
قربان تو؛ مادر رجب
اینجا انگار کاری جز این بلد نیستن!
پاسخحذفاشك من رو در نيار
پاسخحذفبا شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شدم . تعجب نكردم . اما چيزي فرو ريخت توي دلم
كلي برنامه ريزي كرده بودم واسه ويژه نامه ها و عيد و ....
بگذرد اين روزگار
توی روزایی که هنوز روی دکه ها دنبال اعتماد ملی می گشتیم ایران دخت کمی آروممون می کرد!
پاسخحذفحیف.....
ننه مگه ما مردیم که گریه میکنی. قربون اشکات ما همه رجب تو هستیم. تو هم باش
پاسخحذفراستش نمی دونم باید چی بگم
پاسخحذفباشید و ما هم هستیم شاید درست بشود این روزهای لعنتی
می دونی رفیق - دلم می سوزد که دوباره برای مدتی(!) مادر و رجب و همه امان توقیف شدیم! به امید آزادی ...
پاسخحذفای که به خونسردی وخورسندی از این خاک می گذری
پاسخحذفبرحذرباش
قلب گرم مادرخاک آسوده نخواهد آرمید
این قلب سبز خواهد شد می دانم
و درخت سبز عشق بر تمام ایران سایه خواهد افکند
آن روز همه این خاک منزل ایران دخت ها و ایران پور ها خواهد بود
ما هستیم ننه
پاسخحذفتو هم نمک بپاش به زخممون ننه.
پاسخحذفدیگه جایی برای بستن مونده ننه؟بیان وبلاگامونم ببندن خیالشون راحت شه.اصلن زبونمون رو به شیوه سلاطین قدیم دربیارن و خودشونو راحت کنن که این قدر ببند ببند نباشه.غمگینم ننه.خیلی.
پاسخحذفدرود ننه جان
پاسخحذفما که هستیم
ما بیشماریم
ما به جای رجب
وبلاگهامون هم همگی میتونن آگهی هات رو چاپ کنند تازه تو گودر هم شر میکنیم.
همیشه سبز باشی ننه جان
از ته دلت بودا ..
پاسخحذفننه دلم پر غصه شده و چشمام پر از اشک!
پاسخحذفاول اعتماد ملی بعد ایراندخت! امروز هم که اعتماد رو بستن
غصه نخور ننه! دنیا اینجوری نمیمونه
آگهی هات رو همینجا بنویس برامون
اشکال ندارد ننه جان!
پاسخحذفاینها همه پیروزی است و بس... باور نداری؟ برو از دبیر تاریخ دوران دبیرستانت بپرس ننه.
هرچند بعید میدانم تا الان زنده مانده باشد!
تو از این توقیفها گریه میکنی و من خنده. تو برای ما گریه میکنی و من برای آنها خنده...
غصه نخور ننه جان... در اسفند ماه به سر میبریم. آخر زمستان است ننه!
کلی گریه کردم ننه جون برای همه مون...
پاسخحذفدست من و تو باید این...
ناراحت نباش مادر رجب ما همه کنارتیم
پاسخحذفیادمه بعد از انتخابات
پاسخحذفتوی کشت و کشتارهای تیر و مرداد
آخرین روزهای توقیف اعتماد ملی
این سوال رو ازت پرسیدم: "با این همه بدبختی چه جوری طنز می نویسید؟"
...
الان از اون موقع بدتر نیست...
قشنگ ترین طنزهایی که خوندم تیر88 بود...
روزهای "شبنامه اعتماد ملی"
روزهای فال های قهوه...
روزهای...
...
ننه!
بلند شو...
ننه غصه نخور. ایران دخت نشد این همه دختر و پسر دیگه باهات هستند. پیغاماتم بازم چاپ میشه.
پاسخحذففانوس
پاسخحذفدر گهواره ی خروشان دریا شست و شو می کند
کجا می رود این فانوس؟؟این فانوس دریاپرست پرآتش مست؟
ننه....
پاسخحذفنمی دونی چه بد دلم گرفت...
اندکی صبر سحر نزدیک است
پاسخحذفبمیرم الهی، مگه ما مردیم که تو گریه کنی مادر رجب جان؟ آخه تو عزیز دل همهای قربونت برم من.اصلن خودم ازین به بعد آگهیاتو مینویسم رو کاغذ میچسبونم به در و دیوار کوچه خیابون.
پاسخحذفهمه چیز رو از ما گرفتن همه چیز ...
پاسخحذفتو اما مادر رجب رو از ما نگیر
ننه جون يه روز ميريم پيش دعا نويس بلكه خوش قدم بشيم.تا نرفتيم ننه. مبادا نون يه مجله ديگه رو اجر كنين.حتما ديگه همينه ننه هر كي باشه به خودش شك ميكنه.اين دعا نويسي مال بيروني هاست .ميگن دروني ها كه بايد اعتراف كنن.
پاسخحذفننه جون،
پاسخحذفتا دیدم که ایران دخت توقیف شده فکر کردم "حالا ننه رجب، کجا آگهی بده"
نترس، خدای ما هم بزرگه.
مادرجان
پاسخحذفتو اعتماد ملی می نوشتی اونجا رو بستن.
تو ایران دخت نوشتی اونجا رو هم بستن.
به نوشتن تو اینجا ادامه بده. شاید روزی اینجا رو هم ببندن.
اما ما چشممون بازه.
در ضمن من رو هم به باشگاه طرفداران خودت اضافه کن.
دوستدار مادر رجب
من شرق میخوام من شهروند میخوام من اعتماد ملی میخوام من شب نامه فال قهوه میخوام
پاسخحذفای بابا!
پاسخحذفحالمون گرفتس چند روزه.
از الان تو فکر ویژه نامه اعتماد بودم...ایراندخت هم بهش اضافه شد!
ننه، خوف نکن، خوف نکن، ما همه با هم هستیم!
پاسخحذفآخرش یک شب ماه می آید بیرون--- بالای این میدون ما میشه خندون
پاسخحذفننه!!!!!
پاسخحذفاین رامین، رامین که می گن موجود ذی شعوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چیه این؟؟ بگید تا منم روشن بشم!!!!!!!!!!
فرزندم رامین
پاسخحذفروی یخ ندو ننه!!! هم خسته می شی و هم ممکنه بدجوری زمین بخوری و ضربه مغزی بشی!!!!!
فرزندم رامین
پاسخحذفلطفا برو کشور خودت و بذار ما هم توی کشور خودمون به کار و زندگیمون برسیم!!!
فرزندم رامین
پاسخحذففقط برو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همین.
فرزندم رامین
پاسخحذفاینجا ایرانه!!!!!!!!!!!
همین.
فرزندم رامین
پاسخحذفهنوز چهارشاخ مونده ام که این قوانین رو از کجا در میاری!!!!!!!!!!!
جان من برو!!!!! اصرار هم نکن راه نداره.
فرزندم رامین
پاسخحذفحس خیلی بدی بهت دارم!!!!!!!!!!!
فقط برو که نبینمت!!!!!
فرزندم رامین
پاسخحذفمطمئن باش که آخرش فقط یک خروار خاک دستت رو می گیره!!!!
می خوای بمونی، نمون!!!! برو!!!!!!
متاسفم!
پاسخحذفخدا بهت صبر بده!
فرزندم رامین
پاسخحذفچرا اصرار داری که اعتماد مردم را به نظام مخدوش کنی؟؟؟؟ شما هم مشغول بنداندازی نرمی؟؟؟؟؟
فرزندم رامین
پاسخحذفامروز هم اومدم که بدونی که هر روز آرزو می کنم که بری!!!!!
فرزندم رامین
پاسخحذفاین شعر رو بخون تا حساب کار دستت بیاد:
دلبری و بی دلی اسرار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
نوبت کهنه فروشان درگذشت
نوفروشانیم و این بازار ماست
مولوی
اشکم در اومد...
پاسخحذفمن عاشق صفحه ی طنز اعتماد ملی بودم نمی دونستم روزی می رسه که با نوشته هاش گریه می کنم...
موفق باشین7
ننه اینطوری ننویس...
پاسخحذفیه عالم گریه کردم.
....
روح و جسممون که کبود میشد بودن
هفت ،شرق،اعتماد ملی ،اعتماد،ایران دخت و.............
"چلچراغ" مونده برام و "جدید" ننه...
امید امید امید امید امییییییییییید
چرا انتظار داشتید نبندند؟ مگه تا به حال جطوری رفتار کردند که شماها انتظار دموکراسی داشتید؟ بهار را هم میبندند و بقیه را . شماها مثل این که باورتان نمی شود با کی رو برو هستید. ا
پاسخحذفننه رجب دلم خون است دلم می خواهد توی خیابان هرکس ریش دارد و بلوز روی شلوار است زیر بگیرم. امروز یک عوضی خیره مانده بود به مچ بند سبزم. کافی بود حرف بزند. به او می گفتم نذر کردم هر وقت شر از سرمان کم شد بازش کنم.
قابل توجه سی مرغ من فکر می کنم تو قد دو تا تخم مرغ هم نباشی چه رسد به سی مرغ حتی اگر شعر مولوی هم بنویسی نقش چماق را بازی می کنی. از یک نفر دیگر هم شنیدم که در بازجوئی به او گفته بودند از ایران برو چون حکومت عوض شده و حالا دست ما عوضی هاست. سال ها قبل کسان دیگری هم همین مزخرف را گفتند و الان به این جا رسیدند. برو که تو را هم خواهیم دید. شاید هم لازم باشد تو یک سوراخ ژیدا کنی و مثل سی تا مرغ کرچ بخزی توش اما حتی وقت تخم گذاشتن هم جرات نکنی که قد قد کنی
پاسخحذفننه چی بگم که نگفتنم بهتره...
پاسخحذف