۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

آگهی کاملا خصوصی مادر رجب که به صورت عمومی منتشر می‌شود

 


فرزندم رجب

تو آن‌روزها کبود شدی و یک مدتی دربند رفتی، گفتم رجب من خونش از خون دیگران سرخ‌تر نیست، گریه نکردم تا برگشتی
اعتماد ملی را بستند و باقی روزنامه‌ها را هم، گفتم حالا درست می‌شود
این‌همه توی اینترنت و گودر و فیس‌بوک خبر بد خواندم گفتم خبر خوش هم از راه می‌رسد، بغض کردم و گریه نکردم
اما
مادر تو بودی آن موقع. پیشم بودی. دلداری‌ام می‌دادی خب من پیرزن را ننه.
حالا نیستی. حالا ایران‌دخت هم بسته شد مادر
حالا بغض ندارم... حالا راست‌راستکی دارم گریه می‌کنم
نمی‌دانم آگهی‌های تو را کجا چاپ کنم
نمی‌دانم کرایه‌خانه را از کجا بیاورم ننه. کاش بودی.

کاش بودی و من نبودم مادر.

قربان تو؛ مادر رجب




فرزندم رجب

تو نیستی
اما یک عالم رجب دیگر پیدا کرده‌ام
یک عالم دختر و پسر
یک عالم خواهر و برادر پیدا کردی ننه

قربان تو؛ مادر رجب

۴۷ نظر:

  1. اینجا انگار کاری جز این بلد نیستن!

    پاسخحذف
  2. اشك من رو در نيار
    با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شدم . تعجب نكردم . اما چيزي فرو ريخت توي دلم
    كلي برنامه ريزي كرده بودم واسه ويژه نامه ها و عيد و ....
    بگذرد اين روزگار

    پاسخحذف
  3. توی روزایی که هنوز روی دکه ها دنبال اعتماد ملی می گشتیم ایران دخت کمی آروممون می کرد!
    حیف.....

    پاسخحذف
  4. ننه مگه ما مردیم که گریه میکنی. قربون اشکات ما همه رجب تو هستیم. تو هم باش

    پاسخحذف
  5. راستش نمی دونم باید چی بگم

    باشید و ما هم هستیم شاید درست بشود این روزهای لعنتی

    پاسخحذف
  6. می دونی رفیق - دلم می سوزد که دوباره برای مدتی(!) مادر و رجب و همه امان توقیف شدیم! به امید آزادی ...

    پاسخحذف
  7. ای که به خونسردی وخورسندی از این خاک می گذری
    برحذرباش
    قلب گرم مادرخاک آسوده نخواهد آرمید
    این قلب سبز خواهد شد می دانم
    و درخت سبز عشق بر تمام ایران سایه خواهد افکند
    آن روز همه این خاک منزل ایران دخت ها و ایران پور ها خواهد بود

    پاسخحذف
  8. تو هم نمک بپاش به زخممون ننه.

    پاسخحذف
  9. دیگه جایی برای بستن مونده ننه؟بیان وبلاگامونم ببندن خیالشون راحت شه.اصلن زبونمون رو به شیوه سلاطین قدیم دربیارن و خودشونو راحت کنن که این قدر ببند ببند نباشه.غمگینم ننه.خیلی.

    پاسخحذف
  10. درود ننه جان
    ما که هستیم
    ما بیشماریم
    ما به جای رجب
    وبلاگهامون هم همگی میتونن آگهی هات رو چاپ کنند تازه تو گودر هم شر میکنیم.
    همیشه سبز باشی ننه جان

    پاسخحذف
  11. از ته دلت بودا ..

    پاسخحذف
  12. ننه دلم پر غصه شده و چشمام پر از اشک!
    اول اعتماد ملی بعد ایراندخت! امروز هم که اعتماد رو بستن
    غصه نخور ننه! دنیا اینجوری نمیمونه
    آگهی هات رو همینجا بنویس برامون

    پاسخحذف
  13. اشکال ندارد ننه جان!

    این‌ها همه پیروزی است و بس... باور نداری؟ برو از دبیر تاریخ دوران دبیرستانت بپرس ننه.
    هرچند بعید می‌دانم تا الان زنده مانده باشد!
    تو از این توقیف‌ها گریه می‌کنی و من خنده. تو برای ما گریه می‌کنی و من برای آنها خنده...
    غصه نخور ننه جان... در اسفند ماه به سر می‌بریم. آخر زمستان است ننه!

    پاسخحذف
  14. کلی گریه کردم ننه جون برای همه مون...
    دست من و تو باید این...

    پاسخحذف
  15. علی بابا و چهل دزد تهران۱۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۶:۲۶

    ناراحت نباش مادر رجب ما همه کنارتیم

    پاسخحذف
  16. یادمه بعد از انتخابات
    توی کشت و کشتارهای تیر و مرداد
    آخرین روزهای توقیف اعتماد ملی
    این سوال رو ازت پرسیدم: "با این همه بدبختی چه جوری طنز می نویسید؟"
    ...
    الان از اون موقع بدتر نیست...
    قشنگ ترین طنزهایی که خوندم تیر88 بود...
    روزهای "شبنامه اعتماد ملی"
    روزهای فال های قهوه...
    روزهای...
    ...
    ننه!
    بلند شو...

    پاسخحذف
  17. ننه غصه نخور. ایران دخت نشد این همه دختر و پسر دیگه باهات هستند. پیغاماتم بازم چاپ میشه.

    پاسخحذف
  18. فانوس
    در گهواره ی خروشان دریا شست و شو می کند
    کجا می رود این فانوس؟؟این فانوس دریاپرست پرآتش مست؟

    پاسخحذف
  19. ننه....
    نمی دونی چه بد دلم گرفت...

    پاسخحذف
  20. بمیرم الهی، مگه ما مردیم که تو گریه کنی مادر رجب جان؟ آخه تو عزیز دل همه‎‌ای قربونت برم من.اصلن خودم ازین به بعد آگهیاتو مینویسم رو کاغذ میچسبونم به در و دیوار کوچه خیابون.

    پاسخحذف
  21. همه چیز رو از ما گرفتن همه چیز ...
    تو اما مادر رجب رو از ما نگیر

    پاسخحذف
  22. ننه جون يه روز ميريم پيش دعا نويس بلكه خوش قدم بشيم.تا نرفتيم ننه. مبادا نون يه مجله ديگه رو اجر كنين.حتما ديگه همينه ننه هر كي باشه به خودش شك ميكنه.اين دعا نويسي مال بيروني هاست .ميگن دروني ها كه بايد اعتراف كنن.

    پاسخحذف
  23. ننه جون،
    تا دیدم که ایران دخت توقیف شده فکر کردم "حالا ننه رجب، کجا آگهی بده"

    نترس، خدای ما هم بزرگه.

    پاسخحذف
  24. مادرجان
    تو اعتماد ملی می نوشتی اونجا رو بستن.
    تو ایران دخت نوشتی اونجا رو هم بستن.
    به نوشتن تو اینجا ادامه بده. شاید روزی اینجا رو هم ببندن.
    اما ما چشممون بازه.
    در ضمن من رو هم به باشگاه طرفداران خودت اضافه کن.

    دوستدار مادر رجب

    پاسخحذف
  25. من شرق میخوام من شهروند میخوام من اعتماد ملی میخوام من شب نامه فال قهوه میخوام

    پاسخحذف
  26. ای بابا!
    حالمون گرفتس چند روزه.
    از الان تو فکر ویژه نامه اعتماد بودم...ایراندخت هم بهش اضافه شد!

    پاسخحذف
  27. ننه، خوف نکن، خوف نکن، ما همه با هم هستیم!

    پاسخحذف
  28. آخرش یک شب ماه می آید بیرون--- بالای این میدون ما میشه خندون

    پاسخحذف
  29. ننه!!!!!
    این رامین، رامین که می گن موجود ذی شعوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چیه این؟؟ بگید تا منم روشن بشم!!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  30. فرزندم رامین
    روی یخ ندو ننه!!! هم خسته می شی و هم ممکنه بدجوری زمین بخوری و ضربه مغزی بشی!!!!!

    پاسخحذف
  31. فرزندم رامین
    لطفا برو کشور خودت و بذار ما هم توی کشور خودمون به کار و زندگیمون برسیم!!!

    پاسخحذف
  32. فرزندم رامین
    فقط برو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    همین.

    پاسخحذف
  33. فرزندم رامین
    اینجا ایرانه!!!!!!!!!!!
    همین.

    پاسخحذف
  34. فرزندم رامین
    هنوز چهارشاخ مونده ام که این قوانین رو از کجا در میاری!!!!!!!!!!!
    جان من برو!!!!! اصرار هم نکن راه نداره.

    پاسخحذف
  35. فرزندم رامین
    حس خیلی بدی بهت دارم!!!!!!!!!!!
    فقط برو که نبینمت!!!!!

    پاسخحذف
  36. فرزندم رامین
    مطمئن باش که آخرش فقط یک خروار خاک دستت رو می گیره!!!!
    می خوای بمونی، نمون!!!! برو!!!!!!

    پاسخحذف
  37. متاسفم!
    خدا بهت صبر بده!

    پاسخحذف
  38. فرزندم رامین
    چرا اصرار داری که اعتماد مردم را به نظام مخدوش کنی؟؟؟؟ شما هم مشغول بنداندازی نرمی؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  39. فرزندم رامین
    امروز هم اومدم که بدونی که هر روز آرزو می کنم که بری!!!!!

    پاسخحذف
  40. فرزندم رامین
    این شعر رو بخون تا حساب کار دستت بیاد:
    دلبری و بی دلی اسرار ماست
    کار کار ماست چون او یار ماست

    نوبت کهنه فروشان درگذشت
    نوفروشانیم و این بازار ماست
    مولوی

    پاسخحذف
  41. اشکم در اومد...
    من عاشق صفحه ی طنز اعتماد ملی بودم نمی دونستم روزی می رسه که با نوشته هاش گریه می کنم...

    موفق باشین7

    پاسخحذف
  42. ننه اینطوری ننویس...
    یه عالم گریه کردم.
    ....
    روح و جسممون که کبود میشد بودن
    هفت ،شرق،اعتماد ملی ،اعتماد،ایران دخت و.............
    "چلچراغ" مونده برام و "جدید" ننه...
    امید امید امید امید امییییییییییید

    پاسخحذف
  43. چرا انتظار داشتید نبندند؟ مگه تا به حال جطوری رفتار کردند که شماها انتظار دموکراسی داشتید؟ بهار را هم میبندند و بقیه را . شماها مثل این که باورتان نمی شود با کی رو برو هستید. ا
    ننه رجب دلم خون است دلم می خواهد توی خیابان هرکس ریش دارد و بلوز روی شلوار است زیر بگیرم. امروز یک عوضی خیره مانده بود به مچ بند سبزم. کافی بود حرف بزند. به او می گفتم نذر کردم هر وقت شر از سرمان کم شد بازش کنم.

    پاسخحذف
  44. از مولانا به سی جوجه که فکر میکند مرغ اس۱۷ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۳۷

    قابل توجه سی مرغ من فکر می کنم تو قد دو تا تخم مرغ هم نباشی چه رسد به سی مرغ حتی اگر شعر مولوی هم بنویسی نقش چماق را بازی می کنی. از یک نفر دیگر هم شنیدم که در بازجوئی به او گفته بودند از ایران برو چون حکومت عوض شده و حالا دست ما عوضی هاست. سال ها قبل کسان دیگری هم همین مزخرف را گفتند و الان به این جا رسیدند. برو که تو را هم خواهیم دید. شاید هم لازم باشد تو یک سوراخ ژیدا کنی و مثل سی تا مرغ کرچ بخزی توش اما حتی وقت تخم گذاشتن هم جرات نکنی که قد قد کنی

    پاسخحذف
  45. ننه چی بگم که نگفتنم بهتره...

    پاسخحذف