۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

آگهی 7 تیر 1389


فرزندم رجب

این اقبالی هی می‌خواند:

"یه حسی از تو در من هست که می‌دونم تو رو دارم

واسه برگشتنت هر شب، درها رو باز می‌ذارم"

خب ننه من هی از خودم می‌پرسیدم این همه پشه از کجا می‌آید

قربان تو؛ مادر رجب


۹ نظر:

  1. دل است دیگر , تنگ می شود برا .....

    پاسخحذف
  2. ببین ننه جان داری خاکی می روی اهل راهنما هم نیستی ها!!
    عزیز من در رو باز می ذاری خودتم می گیرن می برن وردست رجب ها
    بعد غصه میشه دوتا

    پاسخحذف
  3. ننه
    نبینم رجب رو یادت بره پیام های غیررجبی بدی!

    پاسخحذف
  4. حالا پشه هیچی با این وضعیت دزد بازار مملکتمون درها رو باز بذاریم؟من که از دزد می ترسم اون که قراره بیاد یا مثل آدم زنگ بزنه یا اصلا میخوام نیاد

    پاسخحذف
  5. حالا همه جا رو خوب ندیدی ننه ! در رو که باز بذاری ، اومدن سوسک و مارمولک و بدتر از اینام با پشه ها حتمیه! اما..اما چاره چیه! می دونم که دلت به همین در نیمه باز خوشه و می شینی سر ایوون و هی زل می زنی به بازیه در که کی چشات روشن می شه به دیدن پسرت..یا وقتی دیگه سر ایوون نیستی ، دلت جوش نمی زنه که نکنه پسره بیاد و بمونه پشت در..
    حالا غصه نخور...آفت کشا ی خوبی در اومده ننه

    پاسخحذف
  6. ننه من عاشق همین نکته سنجی تم

    پاسخحذف
  7. ننه پشه ها همون موجوداتی هستن که خون آدما را می خورن؟!
    اونایی که می آیند که خوبن اونایی که از قبل بودن را چیکار کنیم؟؟ ننه من میگم باید از پیف پاف استفاده کنیم. ولی مساله اینه که از اول درها باز بوده که اونا از قبل بودن یا اینکه خودبه خود(غیر خود به خود) به وجود اومدن یا...
    با توجه به اینکه مریم به دزدها اشاره کرد این مساله برای دزدها نیز وجود دارد!!
    ننه من میگم احساسی عمل نکنیم و درها را ببندیم.

    پاسخحذف
  8. راستی پشه بند هم فکر بدی نیست ولی راه حل اساسی نیست هست؟

    پاسخحذف